۱۳۸۶ خرداد ۲۵, جمعه

شيشه نوشابه

امروز که از جلوی آینه ی قدی رد می شدم به یک حقیقت جدید رسیدم:

شباهت نادری به شیشه نوشابه دارم!!

دلم سوخت. بیچاره شیشه نوشابه....

۱۳۸۶ خرداد ۲۲, سه‌شنبه

اقدام

در یک اقدام محیر العقول

 تار و پود پوسیده ی دل را

 بند می زنم به ریشه های ارتباط

می گسلد

 دوباره منم و انزوای ناچار

 در کرانه ی حضور بی حضور

 چه صادق می گریم برای دوباره گی ات

 و تو انگار که نه هیچ

 من انگاری به هیچ

 و افسانه ای بوده ای

 این بار دلم حرمت حضور خواهد شکست

 و خواهد گفت ناگفتنی ها

 و خواهد گریست

سیر سیر!

۱۳۸۶ خرداد ۱۷, پنجشنبه

به نام پدر ...

آخرین برگ های یادت هم خشک شدند و افتادند.چه ساده باورانه فکر می کردم که خواهی ماند.هنوز زود است برای کامل نبودنت.

بوی تعفن عادت می آید.سایه ی بزرگ و سیاهش را آرام آرام روی نامت می کشد.سعی می کنم که بجنگم.سعی می کنم بمانی ولی محو شده ای.به تار و پود خاطره ات چنگ می زنم. پوسیده, وا می رود. هر چه بیشتر تلاش می کنم بیشتر تار می شوی...

به دنبال سایه ی وهمت از اتاق بیرون می آیم. در تمام خانه چرخ می زنی. من نیز به دنبالت.التماست می کنم.فقط لبخند جواب توست.متنفرم از جبر لبخند.

 

به اتاق بر می گردم.دیگر از بوی گل های مریم گلدان خبری نیست.خشک شده اند.دیگر از بوی تعفن عادت هم خبری نیست.به آن نیز عادت کرده ام ...

۱۳۸۶ خرداد ۱۶, چهارشنبه

همينه که هست!

حقیقت تلخیه ولی این وبلاگ متعلق به خر نسبتا فهیم می باشد .