۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سهشنبه
رجّاله ها
من نمی توانم حماقت این مردم را بفهمم . من نمی توانم بفهمم چه طور یک نفر می تواند وسط نکبت و بدبختی" اینجا بدون من " بخندد . من درک نمی کنم چه طور ممکن است وقتی که کاراکتر مادر ویران شده و در نهایت فلاکتش رو می کند به پسر و سرش داد می زند که : " تو گه می خوری به خواهرت بگی شل " ، احمقی پیدا شود و اینقدر با شنیدن " گه " لذت سراپای وجودش را فرا بگیرد که صدای قهقه اش در سالن سینما بپیچد . من نمی فهمم کجای گریه ی ویران کننده ی مادر- معتمد آریا خنده دار است .
من این ها را نمی فهمم . من از مردم این جامعه بدم می آید . این جماعت خوشحال که شکر خدا همه شان هم منتقد و فیلم شناس و همه فن حریف هستند حتی اینقدر هم نمی فهمند که این فیلم پایان خوش ندارد ، که تلخی این فیلم خود آن ها را نشانه رفته ، حماقتشان را .
حالم از همه شان به هم می خورد ، دلم می خواهد می شد روی تک تکشان بالا می آوردم ، تحقیرشان می کردم ، هر چند که هیچ فایده ای هم برایشان ندارد . نرود میخ آهنین در سنگ . دیگر نمی دانم اگر سانس یک بعد ازظهر هم نمی توان از حماقت این مردم در امان بود ، دیگر چه ساعتی باید به سینما بروم . بروید جواد رضویان ببینید ، بروید مهران غفوریان نگاه کنید ، این یک جا دیگر راحتمان بگذارید .
پی نوشت : از ظهر در " اینجا بدون من " مانده ام ، فیلم یک تکه از روحم را کنده ، درد دارم ، خیلی زیاد .
پی نوشت : می توانید از من عصبانی شوید ، بگویید تند می روی ، فحشم بدهید یا هرچه . ولی حقیقت تلخ است . حتی تلخ تر از " اینجا بدون من " .
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۰ نظر:
zendegi na motlagh talkhee va na motlagh shirin,zendegi ra bayad zendegii kard.
این فیلما جز افسردگی و ناراحتی هیچی برای آدم نداره نه؟؟؟
بحث ، بحث زندگی نیست .
افسردگی و ناراحتی رو فیلمای امثال آدمایی که بهشون اشاره کردم میاره . نه این فیلما ، این فیلما خود زندگی ان .
????khodetam asan fahmidi chi goftii
بعله
طولانی وقتی ست که سینما نرفته ام...برای این بغض هایی که نوشتی توی این فیلم هست..شاید این یکی را دیدم.
مرسی نازی :)
migam ina chiye to poste balat gozashtii??
ارسال یک نظر