۱۳۸۶ شهریور ۱۷, شنبه

آنگاه که مغزت به گل نشست!

وقتی که بیاید می آید و وقتی قرار است نیاید نمی آید.

پی نوشت : حالا هی تو بشین روغن کرچک بخور!

۳۵ نظر:

بعدا كتابدار گفت...

سلام. ممنون از اين که به من هم سر زدی.

ببين، هرچی به اين عکست که توی وبلاگ گذاشتی نگاه می کنم، اثری از فهم، ولو يک اپسيلون، نمی بينم! با عرض معذرت  من يه عکس ديگه از خر برات فرستادم (ميلتو چک کن) که به نظرم در اون حالت کاملا ميشه احساس کرد که نسبتا فهيمه. البته اينم بگم که اين عکس مال خودم نیست و از اينترنت گرفتم (از کجای اينترنت يادم نيست).

قربونت.

بعدا كتابدار گفت...

سلام. ممنون از اين که به من هم سر زدی.

ببين، هرچی به اين عکست که توی وبلاگ گذاشتی نگاه می کنم، اثری از فهم، ولو يک اپسيلون، نمی بينم! با عرض معذرت  من يه عکس ديگه از خر برات فرستادم (ميلتو چک کن) که به نظرم در اون حالت کاملا ميشه احساس کرد که نسبتا فهيمه. البته اينم بگم که اين عکس مال خودم نیست و از اينترنت گرفتم (از کجای اينترنت يادم نيست).

قربونت.

بعدا كتابدار گفت...

سلام. ممنون از اين که به من هم سر زدی.

ببين، هرچی به اين عکست که توی وبلاگ گذاشتی نگاه می کنم، اثری از فهم، ولو يک اپسيلون، نمی بينم! با عرض معذرت  من يه عکس ديگه از خر برات فرستادم (ميلتو چک کن) که به نظرم در اون حالت کاملا ميشه احساس کرد که نسبتا فهيمه. البته اينم بگم که اين عکس مال خودم نیست و از اينترنت گرفتم (از کجای اينترنت يادم نيست).

قربونت.

نويد گفت...

سلام.بله اگر قرار باشد می ايد.حالا که از اين خبرا نيست .هيچ کسی نمياد

نويد گفت...

سلام.بله اگر قرار باشد می ايد.حالا که از اين خبرا نيست .هيچ کسی نمياد

نويد گفت...

سلام.بله اگر قرار باشد می ايد.حالا که از اين خبرا نيست .هيچ کسی نمياد

سالی گفت...

آخه قبول کردنش زور داره

shamelie گفت...

اصولا به دارودرمانی و کرچک درمانی اعتقادی ندارم. بايد جابجا کنی ... هرچی رو که نمی جنبه و به گل نشسته ... يه سر به www.gashta.com بزن عجالتا ... قسمت سر و اون به اصطلاح مغز رو هم بعدا می گم چه کار کنی ! می دونی که من خُدام !

عسل گفت...

راس میگیااااا!!!!

تا حالا بهش فکر نکرده بودم!!!!

خاتون گفت...

مارا باش که فکر کرديم شما با احساسات دارين حرف ميزنين...

عجب.....

نخورديم تا به حال...اما بيزاکوديل خورديم!!!!

عرفان گفت...

نوشته هاتو خوندم...

چه پر از تناقضات جالبه...و ایضا منحصر به فرد تقريبا !

عرفان گفت...

کاملا باهات موافقم..

فقط تلاش يادت نره..

مترسک فيلسوف گفت...

شکل و شمایل عجیبی داره...

باید مزش کنم...  حتما یه چیزی تو مایه های اخته....

دانشجو نما گفت...

بعضی وقتام وقتی قراره نياد ٬ مياد .

اونوقته که روغن کرچک به درد ميخوره ....

البته خودش نه

ظرفش !!!!!!

شخص ثالث گفت...

اصولا اگر روغن چرخ خیاطی و کولر هم میل بفرمایید،‌هیچ اتفاقی نمی افتد.

و ایضا این مماثله صادق است در باب ِ گریس،‌ وازلین و روغن هسته ی انگور!‌

پويا مسئول حمايت از امثالک گفت...

بابا ايتطوری نگو دلم واسش می‌سوزه!!!

پريسا گفت...

به زور شايد بياد ؟!!!

مرسی از تبريکت و هنوز عجله ای واسه فارغ التحصيلی نيست ...به موقع ...

تلقين يادم می مونه ...

hhz گفت...

از نظر علمی تاثیر روغن کرچک کاملا ثابت شده است!

می آره ولی احتمالا اون چیزی نیست که شما منتظرش بودی!!

ماندا گفت...

اين که سعی کنی دندون رو جيگر بذاری تا يه بحران بگذره بی اون که به جايی آسيب برسونه، کار طاقت فرساييه ...

پي نوشت : ندارد

الهام گفت...

مرسی که به من سر زدی...

حيف از تو که با انتخاب اين اسم راه رو برای چرنديات ديگرون باز تر کردی....

اينجا خودسانسوری نداشتن يعنی متفاوت بودن...

چرندگوی بزرگ گفت...

مگه خرها هم آره!!!

ندا گفت...

امشب دوباره از آسمان خاطره ستاره میبارد

ماه بر روی دل من سریع میتازد

در هوا دست خواهشی می جوید

این تن خسته و پژمرده ی مرا

با این همه درد باز می گوید

از برای چه پریشان شده ای؟

امشب دوباره از آسمان ستاره عاطفه میبارد

ماه بروی صفحه ی دلم دوباره میتازد

و نفهمیدم چه وقت بهار قران فرا رسید

چقدر غافل بودم من .. خدایا مرا دریاب

نپتون گفت...

من خودم با کرچک اومدم!:دی

سوگل گفت...

اگر دل مي كشيدت سوي دلخواهي

به سويش مي توانستي خزيدن ، ليك تا آنجا كه رخصت بود

تا زنجير

ندانستيم

ندايي بود در روياي خوف و خستگيهامان

و يا آوايي از جايي ، كجا ؟ هرگز نپرسيديم

چنين مي گفت

فتاده تخته سنگ آنسوي ، وز پيشينيان پيري

بر او رازي نوشته است ، هركس طاق هر كس جفت

چنين مي گفت چندين بار

صدا ، و آنگاه چون موجي كه بگريزد ز خود در خامشي مي خفت

و ما چيزي نمي گفتيم

و ما تا مدتي چيزي نمي گفتيم

پس از آن نيز تنها در نگه مان بود اگر گاهي

گروهي شك و پرسش ايستاده بود

و ديگر سيل و خستگي بود و فراموشي

و حتي در نگه مان نيز خاموشي

و تخته سنگ آن سو اوفتاده بود

شبي كه لعنت از مهتاب مي باريد

و پاهامان ورم مي كرد و مي خاريد

يكي از ما كه زنجيرش كمي سنگينتر از ما بود ، لعنت كرد گوشش را

و نالان گفت : بايد رفت

و ما با خستگي گفتيم : لعنت بيش بادا گوشمان را چشممان را نيز

بايد رفت

ماندا گفت...

کاش من عاشق بشم طرف هر چه قد دوس داره بزنه تو حالم ...!

عرها می زنی ها ...!

مهم اين است که عشق بيايد نه آنکه با من چکار می کند...!!

گير عجب خر آدمی افتاديم ها !!!

زهرا موثق گفت...

جهان صحنه ی کشاکشه...می دونی که؟

الهام گفت...

سلام..مرسی که سر زدی..من از نوشته هات خوشم اومد گفتم اسمت حيفه...

پرديس گفت...

بيا جلو

جلو تر ديگه

اِ خيلي خري با تو ام بيا جلو

بوس بوس بوس  بوس بوس

راست مي گي بوي بد نمي دي خر خوبي هستي

گمشده گفت...

مگه دست خودشه ...

shamelie گفت...

آقا اين جه وضعيه اينجا ... موضوع رو عوض کنين قربان ... بسه ديگه !

خاتون گفت...

........

الاغ جان شما که مث ما الاغی...

حرفهای ما را ميفهمی؟

ما حالمان خيلی بد است..

چرا؟

مترسک فيلسوف گفت...

اون روزي که ميگن ، قراره همه چي درست بشه ،

پس کيه؟..........................

چرندگوی بزرگ گفت...

وای خدا روغن کرچکم روغن  کرچکای قديم!!

مگه چقده گندس که نمياد!!!

سوگل گفت...

وقتی قراره روایتی تازه رو شروع کنی ولی گذشته ها رو هم داشته باشی ، کار سخته

وقتی قراره بدونی کارایی که دوست داری معنی نمیدن ، از نو شروع کردن سخته

وقتی میخوای به حرفای دیگران گوش بدی اما میدونی اونا حرفی برای زدن ندارن، گوش کردن کار سختیه

وقتی بهت میگن تو نمیتونی ، همه چیز آسون میشه !!

جسم بی روح گفت...

چه با مزه

منظورم رساله ی فانتزی شما بود و شايد پر منظور