۱۳۸۶ مرداد ۷, یکشنبه

انبوه سيب خورها

تدی که خودش را روی صندلی عقب می کشید اما رویش به نیکلسن بود گفت : " باشه. " و پرسید : "اون سیبی که آدم تو باغ بهشت خورد یادت هست که تو کتاب مقدس اومده بود؟می دونی تو اون سیب چی بود؟ منطق بود.منطق و چرندیات. چیز دیگه ای توش نبود . بنابراین - نکته ای رو که می خوام بگم اینه- اگه می خوای اشیا رو همون طور که واقعا هستن ببینی باید اون سیب رو بالا بیاری. یعنی می گم اگه بالا بیاری اون وقت مانع هایی مث چوب و ماده دردسری برات ندارن. یه ریز سر و ته اشیا رو نمی بینی. واگه دلت بخواد , می فهمی که دستت واقعا چیه. می دونی چی می خوام بگم؟ حواست جمع حرف های من هست؟ "

نیکلسن با کمی خشونت گفت :" حواسم هست ."

تدی گفت :" بدبختی اینه که بیشتر مردم نمی خوان اشیا رو همون طور که هستن ببینن. حتی نمی خوان جلو تولد و مرگ مداوم شونو بگیرن. به جای اینکه دست از این کار بکشن و کنار خدا , جای به اون خوبی , بمونن ; همش می خوان تو جسم های تازه به دنیا بیان. " فکری کرد وگفت : " این انبوه سیب خورها حال آدمو به هم می زنن . " و سرش را به چپ و راست حرکت داد .

 

                                                                              برگرفته : از تدی , نه داستان , جی دی سلینجر

۱۳۸۶ مرداد ۶, شنبه

يک روشن گری تاريخی!

دوش که نقد پس از فیلم سینما ۱ را از روی بی کاری تماشا می نمودیم به یک نکته تاریخی جدید پی بردیم. این غربی ها عجب انسان های تحریف گری هستند.ما تا کنون فکر می کردیم که رابین هود انسان شریفی بوده است و به دست گیری از نیازمندان می پرداخته. ولی خوشبختانه با روشن گری کارشناس محترم برنامه به اشتباه خود پی بردیم.بدین وسیله ما نیز به تنویر افکار عمومی می پردازیم:

 فرد مذکور یکی از سردمداران دفاع از حکومت طاغوت بوده.آن هم چه طاغوتی.ریچارد شیردل!فردی که در جنگ های صلیبی شرکت کرده و سپاه کفر را علیه مسلمانان رهبری کرده است.

 این کمک به تهی دستان را هم اطلاع دقیقی در دست نیست که توطئه ای تبلیغاتی بوده از سوی جنگل شروود(محل اختفای این منافق و یاران طاغوتیش) و یا از روی نفاق برای فریب افکار عمومی واقعا انجام داده است.(در صورت روشن شدن قضیه سریعا شما را نیز در جریان امور قرار خواهیم داد). هر چند که اگر انجام داده باشد باز هم باری از بار گناهان این پلید کم نخواهد گشت.

 ما در همین جا رسما از این فرد و تمام متعلقاتش اعلام برائت می نماییم. ننگ بر تو رابین هود ! و ننگ بر یاران جنگل شروود !

۱۳۸۶ مرداد ۳, چهارشنبه

مرده شور منو ببرن

می خواهم بخندانمت. نمی توانم. خنده دار نیست؟

۱۳۸۶ تیر ۲۴, یکشنبه

از روی سادگی

۱.امروز که معصومانه گلایه که نه درد و دل می کردی از تعفن موجود ؛ دلم گرفت.و فقط گوش کردم و هیچ نتوانستم بگویم.شرمم گرفت از بودنم.

دلم پر می زد که کاری کنم ؛ برای تو برای خودم. ناتوان بودم و آگاه. و بد دردی است که بدانی و هیچ نتوانی انجام دهی.حتی نتوانستم دلداری ات دهم.

دوست من دعا می کنم برایت.که بروی. پر بکشی از این منجلاب.هر شب دعا خواهم کرد.

۲.دلاور امروز دلم هوای مردانگی تو در پس خاکریزت را داشت.

عجیب است. سه روز پیش از فریاد خالی شدم و دوباره امروز با یادت پر.گریه هم آرامم نکرد.

شما کجا و ما کجا...

فقط شرمنده ام.شرمنده ی آبروی تو.

۱۳۸۶ تیر ۲۳, شنبه

ترس

افسانه وار می تازی

بر حجم اندوهم

که به چه غمینی؟

و خواهان دانستنی و من

هیچ نگویم

تو را می خواهم و تو نیک می دانی.

کافی است یک روز ندیدنت برای نبودنم

و در خود بودنم که کجایی تو کنون.

افسوس که روزگار برگ برنده ای باقی نگذاشت

و هر کس که آمد لیچاری گفت.

و تنها راه

دل به دریا زدن شد

و من ترسو از آب...

۱۳۸۶ تیر ۲۲, جمعه

بی بهانه

امشب خوشحالم. می خواهم چیزی بنویسم تا بدانی تو  نیز. اما هر چه می اندیشم ذره ای از این انباری ذهن بیرون نمی ریزد.

حال که می نگرم می بینم چیزکی نوشته ام تا بدانی.

خوشحالم!

۱۳۸۶ تیر ۱۶, شنبه

خبرت هست که از خويش خبرم نيست مرا

بعد از ساعت ها صدای نا هنجار رقص اکنون آرامشی است.

من امشب خواهان گریه بودم و مجبور به خنده.که نیازارم کسی کمکی‌ (به فتح ک).

چه صورتک وار رفتار می کردیم و هر کس در پی اثبات شادی اش بود.در پس جر عه های فراموشی.و پشت دیوار دود فاصله بود بین من تا من.

کسی نمی داند که من کجاست؟!

پی نوشت ۱ : این متن صرفا ادبی است و دارای هیچ گونه ارزش برای تحلیل شخصیت این جانب  نمی باشد.

پی نوشت ۲ : منظور از پی نوشت ۱ این است که من اهل دود و مایع فراموشی نیستم.

پی نوشت ۳ :هیچی. یادم رفت.

۱۳۸۶ تیر ۱۳, چهارشنبه

ای کاش...

ای کاش سر باز کند . ای کاش تماما بیرون بریزد.عقده را می گویم.چه کثافتی خوا هد شد. و من بی آبرو که تا این حد عقده؟؟؟