۱۳۸۹ آبان ۸, شنبه

گفتا من آن ترنجم ...

همین الان کلیپ جدید محسن نامجو که برای آهنگ ترنج ساخته اند را مشاهده کردم . فکر می کنید از کدام کانال تلویزیونی ؟ ... بی بی سی فارسی ؟... صدای آمریکا ؟... نخیر ... از پی ام سی !
در کلیپ مذکور جناب آقای نامجو هستند و سه تارشان ، که البته در تمام مدت کلیپ ، سه تار درون جلدش قرار دارد و بیرون نمی آید .
جناب آقای نامجو در حالی که آهنگ ترنج دارد پخش می شود و ایشان رویش برای ما لب می زنند و آهنگ را می خوانند ، در طبیعت زیبا نیز مشغول گردش هستند ، که این طبیعت شامل صخره های کنار دریا ، جاده ها ، جنگل و ... می شود . آدم یاد نوع خاصی از کلیپ ها و فیلم های آمریکایی می افتد که قهرمانشان یک یکه تاز تنها ست که همیشه در سفر بوده و غم زیادی در دل دارد و این حرف ها .
خلاصه همین طور که به گردش مشغولند و آواز هم می خوانند یک سری حرکات هم از خودشان ساطع می کنند ! باور کنید ساطع می کنند ؛ دست هایشان را بالای سر برده و تکان می دهند ، گردنشان را هی این ور و آن ور می کنند یک جور خاصی ، گه گداری هم باسن مبارکشان را یک تکانی می دهند . البته این حرکت باسن در چهچهه ی انتهای آهنگ یک نمود خاصی پیدا می کند . در حین اجرای این حرکات ساک سه تار مذبور را هم هی تکان می دهند ، بغل می کنند ، روی سرشان می گذارند ، فقط کم مانده است که بیایند شافش کنند !
بنده این گونه برداشت کردم که این حرکات باید بیانگر این باشند که :
" گفتا من آن ترنجم ، کاندر جهان نگنجد ، گفتم به از ترنجی ، لیکن به دست نآیی ! گفتا تو از کجایی ؟ کآشفته می نمایی ... ، گفتم منم غریبی ، از شهر آشنایی ... "



پی نوشت 1 : آقا نامجوی عزیز، آوانگارد بودن تا چه حد ؟ تا حد این حرکات ؟

پی نوشت 2 : قبول دارم که مِدیا عنصر مهمی است ، اما تا چه اندازه ؟ تا این حد که بعد از کلیپ شما شهرام صولتی با آن لپ های گل گلی ، سیبیل مامانی و رژ صورتی رنگ براقش ( رویمان نشد بگوییم شهرام صولتی بچه کونی ) بیاید بگوید : " آی اَم شهرام ، اَند دیس ایز مای پی ام سی ! " بعد هم زارت کف دستش را بکوبد توی صورت شوک زده ی ما ؟ بعد هم شهره بیاید با یه آهنگ دامبول و بالا انداز ( در مورد شهره خیلی خودمان را کنترل کردیم که چیزی از دهنمان در نرود ) اداهای چندش آورش را آوار کند روی سر ما که هنوز شوک زده ی شما و ترنجتان هستیم ؟
شاید همه ی این نوشته تاثیر دیدن این کار از پی ام سی باشد و این کلیپ این قدر ها هم اذیت کننده نباشد . اما خب ، پی ام سی ؟

پی نوشت 3 : به شدت و کماکان معتقدم که نامجوی گوشت تلخ دوست داشتنی بعد از خروج از ایران هیچ کار درست و درمانی برای ما ، برای ما مخاطب او که کارهایش را می فهمیدیم و دوست داشتیم ارائه نکرده است .
محسن نامجو ،کاش این یادداشت کوچک را می خواندید . ما شما و ترنجتان را دوست داشتیم ، دوست داریم ؛ ما دلمان برای گیس ، دیازپام ده ، عقاید نوکانتی ، جبر جغرافیایی ، زلف بر باد مده ، دهه ی شصت ، بگو بگو ، هستی از ما آلت خورده و ... تنگ شده است .
ما برای صداقت و حقیقت تلخ پشت آن روایت ها ( که شاید حقیقت تلخ ما بود که از زبان شما روایت می شد ) اعتبار قائلیم ، این اعتبار را از ما و خودتان نگیرید . لطفا این کار را نکنید . لطفا .

بعد نوشت :
از آسمان میکروفون می بارید جبراً
گوساله هم یکی را بلعید سهواً




۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

دکتر فاستوس تنها


سر و کله ی این شیطان مادر قحبه هم پیدا نمی شه که روحمون رو بخره و یه مقداری قدرت بده بهمون ، شاید یه ذره ای خوش گذشت لااقل ...



۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

طعم گس خرمالو


دلم می خواد صبح زود ،
یه صبح زود خنک پاییزی
برم بام .
دلم نمی خواد تنها برم .
دلم می خواد با کسی برم
که تا بالا باهام حرف بزنه .
ولی وقتی رسیدیم اون بالا ،
لب مرز ،
همونجا که تهران زیر پامونه ،
همونجا که یه جور خوبیه همیشه ،
دیگه چیزی نگه
بذاره تهرانو خوب نگاه کنیم
و بعد
وقتی اشکامو دید که دارن سرازیر می شن
چیزی نپرسه
فقط بغلم کنه
همین .



۱۳۸۹ مهر ۲۴, شنبه

معصومیت بر باد رفته


22 مهر :

Masoomiat is in a relationship.

about an hour ago · Comment · Like


23 مهر :


Masoomiat is single.

about an hour ago · Comment · Like






برای زمستان ، دوست دیرینه ام


پاییز، عشوه گر ، هر لحظه تنهایی ات را به رخت می کشد . برگ های طلایی اش را رقصان بر زمین می ریزد و با نوای آرام بادش به یادت می آورد که در میان این آرامش درون تو نا آرام است .
زمستان ، با سپیدی اش همچون رفیقی تو را در آغوش می کشد و می گذارد که آرام بگیری . با سپیدی برفش تمام رنج هایت را می پوشاند . و تو تنها سپیدی را خواهی دید ، سپیدی بی کران ...

پی نوشت : ای کاش زودتر زمستان بیاید ، ای کاش زودتر برف ببارد ...



۱۳۸۹ مهر ۱۳, سه‌شنبه

پستی فقط برای خودم


این یک پست را رسما دارم برای دل خودم می نویسم . لطفا اگر من نیستید ، ادامه اش را نخوانید .



بگو فردا می رسه


می دونم آرزوهات
پر ساز و سروده
می دونم تو مثل من ، مسافر منتظر
کاش یادمون می رفت
کاش یادمون بره
کاش قصه ی ما ، از اول ببخشه
ببخشه ...



تجاوزگر


سرم درد می کنه ، خیلی وقته که سرم درد می کنه . شایدم درده که داره سرمو می کنه .



۱۳۸۹ مهر ۱۱, یکشنبه

عادت می کنیم


کم کم روزها می گذرند ... کم کم فراموش می کنیم که روزهایی داشتیم ... کم کم فراموش می کنیم که روزی تو بودی ، من بودم ، ما بودیم ... انگار که نه کسی آمده ... نه کسی رفته ...
درگیر انبوه مشغله ها می شویم ... غرق می کنیم خودمان را در مشغله ها ، مشغله ها را در خودمان ... آدم های جدید پیدا می کنیم ، جایگزین ! ... بعد آن ها را هم غرق می کنیم ... می رویم خودمان را زیر خروار کتاب ها و فیلم ها مدفون می کنیم ... بعد راجع به آن ها می نویسیم ... بعد راجع به آدم ها می نویسیم ... بعد راجع به خودمان می نویسیم ...
تا این که یک روز خسته می شویم ... آرام کشوی میز تحریرمان را باز می کنیم و " آن" را بیرون می آوریم ... همان یادگاری ... می نشینیم پشت میز ... و به آن خیره می شویم ... قطره های اشک را روی گونه هایمان احساس می کنیم ...




پی نوشت : Je suis malade



همه چی آرومه !


آقا جان چه خوشتون بیاد چه خوشتون نیاد ، بنده باید یک اعترافی بکنم ... اینجانب از دو تا از آهنگ های این یارو حمید طالب زاده خوشم می آد ، از شما چه پنهون با یکی شون بعضی وقتا یواشکی واسه خودم یه قری هم می دم !


پی نوشت : عنوان مطلب بیانگر این نیست که همه چیز بر وفق مراد است ، بلکه نام یکی از همان آهنگ هایی است که به آن ها اشاره کردم !