۱۳۸۷ خرداد ۷, سه‌شنبه

چند روایت معتبر

روایت اول : حافظ .


 


امروز فال حافظ گرفتیم . مَخلص کلام این گونه آمده بود :


گداخت جان که شود کار دل تمام و نشد         بسوختیم درین آرزوی خام و نشد


توضیح فال :


سلام . چطوری ؟ خوبی ؟ چه خبرا پسر ، چی کارا می کنی ؟


راستیتش می خواستم بگم که چند هفته ست اوضاع تو قاراشمیشه و تا یکی دو ماه دیگه هم همین جوری می مونه و قصد خوب شدن نداره ، ولی خوب ناراحت نباش دیگه . زندگی بالا پایین داره . غصه نخور .


به خدا توکل کن ، احترام پدر و مادر رو نگه دار و کار نیک و پسندیده هم خیلی زیاد انجام بده و خلاصه از همین چیزا که همیشه تو فال هام می گم . دیگه سر تو درد نمی یارم .


این طرفا اومدی یه سری به ما بزن . خوشحال می شیم.


قربانت


شمس الدین محمد


 


روایت دوم : انسان .


 


استاد تنظیم خانواده می گفت : " در هر بار انزال مرد بین صد و پنجاه میلیون  تا چهار صد و پنجاه میلیون اسپرم وجود داره ، و هر زن ماهیانه می تونه فقط یک تخمک ایجاد کنه . جنین هم از ترکیب یک اسپرم با همین تخمک به وجود می یاد .حالا شما ببینید احتمال به وجود آمدن یک انسان چقدر کمه ، ماکزیمم می شه چیزی حدود یک به روی صد و پنجاه میلیون ... "


ما پس از تفکر فراوان در باب حیات انسان در چند میلیون سال گذشته بر روی کره ی زمین و جمعیت فعلی این کره ی خاکی اصل مهمی را دریافتیم که در ذیل بدان اشاره می نماییم تا شما نیز بهره مند گردید :


" انسان علم آمار و احتمالات را به یک جایش که چه عرض کنیم ، به هیچ جایش حساب نمی کند !! "


 


روایت سوم : رایحه ی خوش خدمت .


 


رئیس جمهور گرامی فرموده اند : " از آنجائیکه نظام دموکراسی در غرب در این پنجاه سال اخیر شکست خورده و اقتصاد آنها نیز بر همین اساس به شدت مریض و نا کار آمد است (!؟) ما به زودی برای دنیا یک نظام اقتصادی جدید تدوین خواهیم نمود . "


یاد این مطلب می افتیم که نرخ تورم در حال حاضر در کشور 27 درصد است . یاد سخنان وزیر اسبق اقتصاد و امور دارایی می افتیم که در جلسه ی تودیع خود به انتقاد از سیاست های اقتصادی غلط شخص رئیس جمهور پرداخت . یاد این می افتیم که در حال حاضر نفت بشکه ای حدود 120 دلار به فروش می رسد ...


رایحه ی خوش خدمت خفه کرد ما را ، یک نفر برایمان بوی لجن و گه بیاورد لطفا !!

۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

این آدم های لعنتی ...

نشسته ایم دور یک میز . زیر درخت ها . می خواهیم سفارش بدهیم . می گویند بستنی این جا خوب است . مهم نیست . بستنی دوست ندارم. در مِنو نوشته شده که پانزده درصد حق سرویس خواهند گرفت . پول درخت های سبزشان را می گیرند . تصمیم می گیرم . چای و کیک نباید بد باشد .

صدای گربه ای از پشت سر می آید . با صدای میز های دور و برمان قاطی می شود . ناله می کند ، کاش می فهمیدم چه می خواهد . صدای آدم ها نمی گذارد ناله اش واضح باشد . این آدم های لعنتی ...

دوستانم مشغول صحبت شده اند . چقدر دوستشان دارم . زل می زنم توی صورت تک تکشان . هر کدام قصه ای دارند ، من نیز قصه ای . راوی نیستم . حرف نمی زنم ...

آدم ها حرف می زنند ... ناله ی گربه ... صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

دود سیگار گلویم را حساس کرده است ، حتی در این فضای باز . سرفه ام گرفته ، نمی خواهم سرفه کنم . می خواهم حرف بزنم . حرف و سرفه در گلویم گره می خورند و چیزی شبیه ناله بیرون می آید . خفه می شوم ، خفقان می گیرم .

آدم ها حرف می زنند ... ناله ی گربه ... صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

وقت رفتن رسیده و من هنوز احساس می کنم به تک تک تار های صوتی ام وزنه ای آویزان است . کاش این سنگینی لحظه ای رهایم می کرد ...

آدم ها هنوز حرف می زنند ...  ناله ی گربه ... هنوز صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۲, پنجشنبه

من ، تو ؟!

در فکر فرو می روی ، به فکر فرو می روم .

می خندی ، می خندم .

بغض می کنی ، بغض می کنم .

گریه می کنی ، گریه می کنم .

نفس می کشی ، نفس می کشم .

...

پی نوشت : مرده شور منو ببرن که جلو آینه متن ادبی می نویسم !!