در راه پله را باز کرد . آفتاب توی صورتش ریخت . قدم به پشت بام گذاشت . اوایل پاییز بود و باد خنکی می وزید . اندکی طول کشید تا چشم هایش به نور عادت کند .
تصمیمش را گرفته بود . سیگاری روشن کرد و با آرامش شروع به فرو دادن دود نمود .
تمام که شد ته سیگار را زیر پا له کرد . چقدر از این کار لذت می برد .
به سمت لبه ی پشت بام رفت . چشم هایش را بست . نفس عمیقی کشید ; و پرید .
* * *
آسفالت خونی شده بود .
و خورشید همچنان می تابید ...
۲۱ نظر:
حيف نبود همون لذت سيگار کشيدنو تا اخر از خودش دريغ کرد !!!
نه پس توقع داشت خورشيد ديگه نتابه به خاطر اون ؟!
نه خورشيد اگه ميخواست نتابه تا الان بند و بساطشو جمع کرده بود
ميدونی حکايت خورشيد چيه ؟
همون پ.ن ۲ که گفته بودی خسته شدم .... بسکه غصه ديگرون رو خوردم
منم گفتم ميشه به ديگران اهميت نداد !!
همينه !
اوه
چی شد؟
چرا؟
آخرين پستم درباره خود کشيه!بی ضرره!
آسفالت پاک می شود و آفتاب باز هم می تابد.آسفالت تبديل به سنگ ريزه می شود و آفتاب همچنان می تابد.آفتاب همچنان می تابد و ما با عينک های آفتابيمان چشمانمان را از او می دزديم.
چطوری فهيم جان!
ميترسيم يک موقع کم کمک از روی صميميت فهيمه جان صدايت کنيم!
چه چرت می گويم! ما فقط چرند می گفتيم!
بس که توهماتتان خفن شده ما هم چرت می گوييم!!
توهماتتان پر زه مکاشفه باد!
بازماندگان چند روزی رفتند به همان جای خونين
بر آسفالت گل پر پر کردند
بايد اول خورشيدو خاموش ميکرد بعد می پريد!
"درویشیان" به تکه های سفید رنگی هم اشاره کرده بود که بین سرخی آسفالت، نمایان بود!!
هو
بابا يکی هم از زندگی بگه!
:)
نتيجه اخلاقی داشت نه؟؟
چه ارامشی....:)
خدا بيامرزد اين خر نسبتا بی عقل را.
از اینگونه موجودات زیاد داریم شما خودتو ناراحت نکن.
....................................................
پ.ن:کم پيدا شدی؟؟
...
منظور تکه هایی از مخ بود که پخش میشوند در کف آسفالت!!
خوشم مياد که تا
آخر عمرش هنوز داشت لذت می برد خر بود ديگه خدا رحمتش کنه
آقاهه ترکيد ولی خورشيد به فلانجاش هم نبود.
خاک بر سر اين خورشيد ان
ان = گه = پی پی
استامینوفن هم چاره نمی کند
سرم درد ِفكرهاي سنگين دارد0
************************
سلام !
چه پر جرات...
ای کاش به همين سادگی تمام می شد
به همين سادگی....
به همين بدمزگی.....
زندگی جرات ميخواد
تو كه اپ نكردي پس چرا خبرنامه خبر داد كه اپ كردي ؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
به سوی مرگ و نیستی همه می روند،
چه کس زندگی را انتخاب می کند؟!
ارسال یک نظر