یک سالی می گذرد ؛ از زمانی که دریافته بودم زندگی ام پوچ است . مادرم فکر می کرد دچار افسردگی شده ام . شاید هم واقعا افسرده شده بودم .
بسیار می اندیشیدم . در آخر یک روز صبح هنگامی که با یکی از عزیز ترین کسانی که دارم در پارک قدم می زدیم ٬ به این نتیجه رسیدیم : " زندگی ام بی هدف است . "
از آن به بعد زندگی ام هدف دار شد . و سعی کردم هر قدمی که بر می دارم در راستای رسیدن به اهدافم باشد .
حال که در سالروز میلادم به یک سال گذشته می نگرم در وجودم رضایت را احساس می کنم . می بینم در مسیری گام برداشته ام که برایم بسیار مهم بوده است . هر چند که هنوز بسیار راه دارم تا رسیدن به مقصود .
و اکنون این منم ٬ بهروز ٬ در ابتدای مسیر .
بی من دنیا قدری از خنده و شادی کم داشت .
بی من دنیا قدری از تعقل کم داشت .
بی من دنیا قدری از انسانیت کم داشت .
بی من کاينات ٬ کاينات نبود !
۱۰ نظر:
هميشه، از همون اول اول، بهت افتخار می کردم رفيق ....
روزهايی پر از تجربه، رشد، حرکت، زندگی، عشق، شادی و اميد برات آرزو می کنم ...
من، از آن شیطان بود نه بهروز!
تولدت مبارک
چقد خوب که تو انقد موثری!
تبریک می گم، به دو مناسبت:
اول تولدتون رو.
دوم اینکه راه زندگی رو پیدا کردین.
قبلش خیلی کتاب خوندی؟!
من قبلا تو وبم نوشتمگ
لعنت به روزی که زاده شدم
لعنت به روزی که می ميرم
و لعنت به روزی که دوباره برانگيخته می شوم!
و متاسفانه هنوزم بش ايمان دارم
آفرين!!
درخت وجودت پربارتر
پس بدینگونه شد که خری نسبتن فهیم گردیدی!! فهیمیتت را به خودت به جامعه خران و به کائنات تبریک میگوییم!!
مدتها بود که کسی را ندیده بودیم که در روزه تولدش اینچنین خرسند باشد!
احیانن تولد بیست سالگیتان نبود!!!
و من که چهل و اندی سال است که در این خریت مثل خر در گل مانده شده ام ، چی؟ که بالاآ خره برانگیخته خواهم شد.
ولی در دنیای مجازی تازه بدنیا آمده ام .سرکی در وبلاگ من بکن و نظری بپران که بمانیم یا برویم بدرک اسفل السافلین؟
ارسال یک نظر