۱۳۸۷ آبان ۷, سه‌شنبه

خداحافظ کمی غمگین ... به یاد اون همه تردید ...

به تو ، که دوستت دارم ...


تا دیداری ...


 


پی نوشت 1 : دارم عادت می کنم به رفتن آدم های خوب دور و برم  - شاید هم خودم را فریب می دهم و اینگونه وانمود می کنم ،  عادتی در کار نیست – آدم های خوبی که یک سال گذشته را با آن ها گذراندم . دوستان خوبی که از من ، من ِ جدیدی ساختند .


و حالا تک تک می روند . و من منتظر نشسته ام ...


پی نوشت 2 : سمانه جان ، چه زود جیم زدی ناقلا !


هر کجای این دنیا ی کوچک که می روی ( که من هم می خواهم بیایم همان جا ! ) شاد و خندان باشی . به حمید سلام برسان .

هیچ نظری موجود نیست: