
هرگز از مرگ نهراسیده ام
اگرچه دستانش ، از ابتذال ، شکننده تر بود .
هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از آزادی آدمی
افزون تر باشد
***
جستن
یافتن
و آنگاه
به اختیار برگزیدن
و از خویشتن خویش
باروئی پی افکندن ...
اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد
حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم .
پی نوشت 1 :
می گه : چرا نمی ذارن بریم سر مزار ؟
می گم : آخه احمقا می ترسن شاملو از قبر بلند شه و رهبری جنبش رو بدست بگیره ، اونوقته که ماتحتشون پارست ...
پی نوشت 2 : چرا روز تولد شاملو سر مزارش جمع نمی شیم ؟ چرا روز مرگش ؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر