۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه

شاملو

Shamloo

هرگز از مرگ نهراسیده ام

اگرچه دستانش ، از ابتذال ، شکننده تر بود .

هراس من – باری – همه از مردن در سرزمینی است

که مزد گورکن

از آزادی آدمی

افزون تر باشد

***

جستن

یافتن

و آنگاه

به اختیار برگزیدن

و از خویشتن خویش

باروئی پی افکندن ...

اگر مرگ را از این همه ارزشی بیشتر باشد

حاشا حاشا که هرگز از مرگ هراسیده باشم .

پی نوشت 1 :

می گه : چرا نمی ذارن بریم سر مزار ؟

می گم : آخه احمقا می ترسن شاملو از قبر بلند شه و رهبری جنبش رو بدست بگیره ، اونوقته که ماتحتشون پارست ...

پی نوشت 2 : چرا روز تولد شاملو سر مزارش جمع نمی شیم ؟ چرا روز مرگش ؟

هیچ نظری موجود نیست: