۱۳۸۷ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

این آدم های لعنتی ...

نشسته ایم دور یک میز . زیر درخت ها . می خواهیم سفارش بدهیم . می گویند بستنی این جا خوب است . مهم نیست . بستنی دوست ندارم. در مِنو نوشته شده که پانزده درصد حق سرویس خواهند گرفت . پول درخت های سبزشان را می گیرند . تصمیم می گیرم . چای و کیک نباید بد باشد .

صدای گربه ای از پشت سر می آید . با صدای میز های دور و برمان قاطی می شود . ناله می کند ، کاش می فهمیدم چه می خواهد . صدای آدم ها نمی گذارد ناله اش واضح باشد . این آدم های لعنتی ...

دوستانم مشغول صحبت شده اند . چقدر دوستشان دارم . زل می زنم توی صورت تک تکشان . هر کدام قصه ای دارند ، من نیز قصه ای . راوی نیستم . حرف نمی زنم ...

آدم ها حرف می زنند ... ناله ی گربه ... صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

دود سیگار گلویم را حساس کرده است ، حتی در این فضای باز . سرفه ام گرفته ، نمی خواهم سرفه کنم . می خواهم حرف بزنم . حرف و سرفه در گلویم گره می خورند و چیزی شبیه ناله بیرون می آید . خفه می شوم ، خفقان می گیرم .

آدم ها حرف می زنند ... ناله ی گربه ... صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

وقت رفتن رسیده و من هنوز احساس می کنم به تک تک تار های صوتی ام وزنه ای آویزان است . کاش این سنگینی لحظه ای رهایم می کرد ...

آدم ها هنوز حرف می زنند ...  ناله ی گربه ... هنوز صدای آدم ها ... این آدم های لعنتی ...

۱۴ نظر:

چرندگوی بزرگ گفت...

این آدمهای لعنتی را ول کرده اید چسبیده اید به ناله ی گربه ای!!
اگر بستنی خورده بودید این همه سنگینی در گلویتان حس نمیکردید!! این نفرین بستنی بزرگ است برای هرکه که بستنی نمیخورد!!هوهاهاه!!

دیوونه گفت...

خر جماعت بستنی بیشتر از چای دوست دارد... این را هم ما میفهمیم هم شما... پس خودتان را به کوچه ی علی چپ نزنید...
ضمنا آدم ها همیشه همینطوری اند... نباید زیاد دور و برشان پلکید...

شیدا گفت...

بهتره بگی موجودات دو پا!!!... اینجوری دردش کمتره........

یاوه نگار گفت...

:)

به به... از این اصالت انسانی که آه و نفرین را از نهادمان بر می خیزاند.
به به.
+ می اندیشیم.

دی بانو گفت...

شما هم دل بستنی را شکسته اید.او در این فصل نیاز به خورده شدن داشته است.
آه از این آدم ها........

ناشناس گفت...

ناله گربه..صداش برام آشناست,هرشب, همین موقع ها,همین حول و حوش.صداش همه دار و ندار کوچه رو(سکوت) در این وقت از شب, امانت میگیره .مثل یک ترانه غمناکه. بهش عادت کرده ام, همونطور که به صدای آروم خش خش یک جارو و قدمهایی گمنام در این ساعت, عادت کرده ام..

ماگ گفت...

اصولا این آدمها چقدر حرف میزنند!

علیسا گفت...

wrong :precious

شبنم گفت...

اگه بتونی یه مرتبه مبسوط بالا بیاری اون حجم حرف و سرفه رو، به نظرم کلا بهتر باشه، نذار اونجا رو تارای صوتیت بمونه. گربه ها هم وقت ناله، حرف خاصی ندارن، فقط ناله می کنن مث ما، به وقتِ ناله.

Arash گفت...

Agha belakhare ba kolli talash comment gozardam!Webloget khodast.In matneto khoondam delam gereft.

ماندا گفت...

سلام خر جان ...
آدرس من عوض شده .درستش کن .شانس ما رو می بینی ؟؟!!

یاوه نگار گفت...

حقّا که استادید....

 :)

باقی بقاتان

یا علی.

hhz گفت...

اين گربه شبيه گربه ي چكمه پوش شرك نبود؟!

Anonymous گفت...

بهروز!  کوچیکتر=)بزرگتر