۱۳۸۸ آبان ۱۳, چهارشنبه

شوخی - پایان


زل زده بود به اسلحه که روی میز جلویش ، بی حرکت قرار گرفته بود . صدای بازی بچه های کوچه از پنجره ی اتاق تو می آمد .
دست دراز کرد و اسلحه را برداشت . لوله ی سردش را روی شقیقه گذاشت و ماشه را کشید ...
دیگر همه ی شوخی های دنیا تمام شده بود .


پی نوشت : شوخی 0 ، شوخی 1 ، شوخی 2 .

هیچ نظری موجود نیست: