۱۳۸۹ خرداد ۳۱, دوشنبه

خواب آشفته


دانلد داک سرش را که بالا آورد دید دراکولا توی آینه ایستاده و زل زده به او . دراکولا گفت : " سلام ، ببخشین می شه یه سکه ی یه درهمی به من بدین ، می خوام زنگ بزنم به مادر بزرگم حالشو بپرسم . "
دانلد داک همان طور که داشت دراکولا را نگاه می کرد پیش خودش گفت : " این که نمی دونه من اسب شطرنج رو گم کردم ، تازه کو تا فردا . " و بعد سوت زنان از آینه دور شد .

کیست که بداند چه خواهد بود تعبیر این رویای آشفته ...



۵ نظر:

منا گفت...

:)

منا گفت...

نمیذاره واسه پست های قدیمیت کامنت بذارم.. من میخوام کامنت بذارم!!
:(

خر نسبتا فهیم گفت...

چرا نمی ذاره ؟ چی می گه ؟

Samaneh گفت...

dracoola e ahl e dubai boode??kash donald duck komak mikard del e ye madar bozorg shad she,ehtemalan aadam harchi ham badbakhti dashte bashe mesle gom kardan e ye chizi!!nabayd shad kardan e del e ye madar bozorg ro be farda fekane

شعله گفت...

درا کولا = احمدی‌نژاد