۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

طعم گس خرمالو


دلم می خواد صبح زود ،
یه صبح زود خنک پاییزی
برم بام .
دلم نمی خواد تنها برم .
دلم می خواد با کسی برم
که تا بالا باهام حرف بزنه .
ولی وقتی رسیدیم اون بالا ،
لب مرز ،
همونجا که تهران زیر پامونه ،
همونجا که یه جور خوبیه همیشه ،
دیگه چیزی نگه
بذاره تهرانو خوب نگاه کنیم
و بعد
وقتی اشکامو دید که دارن سرازیر می شن
چیزی نپرسه
فقط بغلم کنه
همین .



۳ نظر:

giso گفت...

:)

farnaz گفت...

اون کسی، آدم خاصیه؟ یا هر کسه می تونه باشه؟

خر نسبتا فهیم گفت...

کس خاصی مد نظرم نیست ، ولی خب هر کسی هم نمی تونه باشه "-: D: