۱۳۸۸ شهریور ۱۴, شنبه

خال خالی

هر روز صبح که جلوی آینه ی قدی راهرو می ایستم ، زل می زنم بهشان . خال های کوچکی را می گویم که روی سینه ام در یک نقطه متمرکز شده اند . گیج می شوم . نمی توانم تشخیص بدهم که نسبت به قبل تعدادشان بیشتر شده یا ثابت مانده است . یعنی می دانم که نسبت به پارسال تعدادشان بیشتر شده اما نمی دانم نسبت به دیروز چطور؛ زیاد تر شده اند یا تعدادشان مثل همان دیروز است و فرقی نکرده .

خب پارسال برای اولین بار متوجه شدم که سه تا خال ریز روی سینه ام جا خوش کرده اند ، کاری به کارشان نداشتم ، با مزه بودند . چند ماه بعدش بود که متوجه شدم دیگر سه تا نیستند . تعدادشان بیشتر شده بود . آن موقع هم گیج شدم ، فکر کردم شاید اشتباه می کنم و از اولش هم سه تا نبودند و من چشم هایم اشتباه دیده . ولی خب کم کم به این نتیجه رسیدم که نخیر ، اول سه تا بودند و حالا سه تا نیستند . از آن روز به بعد هر روز صبح جلوی آینه زل می زنم بهشان . ولی خب ، واقعا نمی توانم بگویم زیاد تر می شوند یا نه . تا وقتی هم که مطمئن نباشم که زیاد می شوند ، نمی توانم کاری بکنم .

می ترسم ؛ می ترسم آنقدر گیج بمانم تا یک روز صبح که از خواب پا شدم و توی آینه خودم را نگاه کردم تمام بدنم پر شده باشد از خال های ریز و من یک خال خالی تمام عیار شده باشم !

۹ نظر:

سمانه گفت...

وقتی یک مردی (به خصوص از نژاد ایرانی!!)بگه می تونه 3تا خال ریز رو سینش تشخیص بده!!!یعنی یک قدرت فوق العاده داره و اون یافتن سوزن در انبار کاهه!!!اصلآ این توانایی رو دست کم نگیریا!! تو این دنیا خییییییییلی به کارت میاد!
اول از همه اینکه
می تونی یک ایده رو از بازار شام ذهنت بکشی بیرون و پرورش بدی!

amirreza گفت...

این روزها خیلی ها را می بینم کاش مغز همه انها 1000 تا اتاق میشد و وخالهایی که دنبالش میگردی پلمپهایی بودند که بر درب انها میزدیم و کاش گاه خود بعضی از این پلمپهای فرسوده را می شکستند میدانی رفیق شاید بگویی چرند مینویسم ولی راستش را بخواهی ناراحتم!! از اینکه خیلی از این اتاقها سالهاست هامنگونه باقی مانده اند حتی شوخیهایشان هم تغییر نکرده است افکارشان که هیچ!!فکر میکردم این ماهها تغییرشان داده باشد!! خیلی از اینها را سالهاست می شناسم؛ نمیدانم چرا سرعت تغییر در این سرزمین اینقدر ارام است. دلم برای خودمان می سوزد چقدر به تکرار عادت کرده ایم خوشحالم یکی هست که در اینه قدی راهرو چیز دیگری را می بیند.

سپیده گفت...

خال خالی خالی یا خال خالی تنها؟؟:)

سارا گفت...

خب شما كه شمارش گيجت ميكنه يه كاري كنين: توي همه خالا يه پونز طلايي رنگ براق فرو كنين .بعد وقتي دكمتو وا كني ميتوني بچه هارو شاد كني با خورشيدات كه تو يه هاله تاريكي فرو رفتن.البته اين يكي از صد تا پيشنهاده.اگه خواستي باز فراموشت نشه راهاي ديگه اي هم هست.

سارا پارسي گفت...

از شوخي گذشته جدي بگيرشان! يعني برو دكتر!

بهروز گفت...

خال خالی خالی نه خال خالی تنها !! D:

بهروز گفت...

شاد کردن بچه ها رو دوست دارم ، ولی اگه می شه یه راه بدون درد و خونریزی با میزان درد کمتر رو برای تقویت حافظه پیشنهاد کن !!!

سارا گفت...

من كه ميگم دوتا بوده اينم چيز نگران كننده اي نيس ميتوني با يه خط كش هر روز قطرشونو اندازه بگيري و روي خط كش علامت بزني
كي ميدونه بزرگ شدن بعضي وقتا چه قد ميتونه آدمو گيج كنه!!!!!!
ولي چون اصرار داري اول سه تابوده :
شايدم وقتي سرگرمه وارسي سوراخه روي پيشونيت جلوي آينه قدي بودي يادت رفته لباستم بكني ببيني شايد سينتم سه تاسوراخ داره كه تو به خاطر سبكي عجيبي كه تو سرت حس مي كني فك كردي خالن!

بهروز گفت...

مرسی بابت این راه بدون درد تر !
من هر گونه رابطه ای رو با شخصیت داستانی که نوشتم تکذیب می کنم و بیان می دارم که اون کاراکتر من نیستم (: