۱۳۹۱ آبان ۲۹, دوشنبه

Shoot me in th eye , now it's time .

سرم درد می کنه . سرم خیلی پره . می خوام حرف بزنم ، کسی نیست . با یه ساعت دو ساعت هم درست نمی شه فکر کنم . باید سفر رفت ، چند روز . که هی حرف بیاد و حرف بیاد بی ربط . آدمشم باید باشه . کسی که بدونه با حرف چه طور رفتار کنه . نمی دونم . به هر حال که نمی شه .


C'est la verité , la vie est toujours noire . On essaie et essaie et essaie mais ca ne marche  jamais. Je ne sais pas pourquoi on insiste de la continuer . Un jour on doit comprendre cette verité et finir cette stupidité ...

۲ نظر:

باران گفت...

یه دونه ازون پست های "پینترستینگ" وار ِ من بنویییییییس
آآآآی آدم خالی می شه....آآآآی آدم سبک می شه.سفر نمی تونی بری...بالا که میتونی بیاری..

eliee گفت...

یه راه حل دارم برات!!
دیالوگ با خودت!