۱۳۹۱ دی ۱۸, دوشنبه

اینک موج سنگین گذر زمان است که در من می گذرد - دو


دنبال سی دی های قدیمی زبان برای iBT بگردی ، یعد یکهو یک دی وی دی پیدا کنی که رویش نوشته شده AKS ، فقط همین . بعد که بازش می کنی می بینی ای وای ، یک عالمه از عکس های چندین سال پیشت را کرده ای توی یک دی وی دی ، گذاشته ای برای خودشان یک گوشه ی خانه بخوابند . مثل همان بطری های شیشه ای خالی که توی کارتون های بچگی درونشان یک پیغام کمک بود و همین طور رها روی آب های اقیانوس برای خود می رفتند .

حالا عکس ها از خواب چند ساله بیدار می شوند . خمیازه می کشند و بعد از کش و قوسی که به خودشان می دهند صاف می ایستند توی صورتت . داد می زنند ، سر و صدا می کنند ، غوغا راه می اندازند ، همهمه می کنند ، که ما را ببین .

تک تک نگاهشان می کنی . با هیچ کدامشان غریبه نیستی . اگر غریبه بودند که جایشان اینجا نبود ، توی دی وی دی چندین سال خوابیده . آرام آرام جلو می روی ، بعضی هایشان به خنده ات می اندازند ، با بعضی ها فقط لبخند می زنی ، بعضی ها را هم که می بینی فقط سکوت می کنی، رد می شوی .

می رسی به عکس آخر ، صاف خیره می شود توی چشمهایت ، می گوید داری پیر می شوی پسر جان ، داری پیر می شوی .


۱ نظر:

sara گفت...

همه پیر میشن پسر جان ...