۱۳۸۶ مرداد ۲۷, شنبه

پشت دريا؟!

چه کسی گفت که باید برو یم

پشت دریا

که در آنجا شهری است

شاید آن مردم شهر

دل به دریا دارند

خود هنوزم به امید پشت دریا باشند

۳۲ نظر:

پرديس گفت...

چه كسي گفت كه بايد برويم؟؟؟

همه مي گويند كه بايد برويم

زود زود يا دير دير

پشت دريا شهري است  شهرياران در گورند

پشت دريا شهري است  سر به داران در خواب

پشت دريا شايد  همين باغچه اي باشد كه پدرم ريحان مي كارد

خورشيدت را عوض كن

امید گفت...

سلام

چه كسي گفت كه بايد برويم؟؟؟

بيخود گفت

کارت سوخت اضافه داريم مگه

مردی که مرده بود گفت...

سهراب گفت....دمش هم گرم...من از طرفداراشم

چرندگوی احساساتی گفت...

ببين يعنی مردم واسه اسم وبلاگت!!

اول بذار آرشيوت رو نشخوار کنم تابعد!!

پشت درياها رو هم که بايد رفت ديد!!

راستی مگه درياها پشت دارن؟؟؟

چرندگوی بزرگ گفت...

انباری ذهن!! محشر بود !! البت اگر نوشته بودی طويله ی ذهن بيشتر مشعوف می شديم!!

اون بيانيه ی روشنگری تاريخی ات هم که خيلی روشنگرايانه بود و شب ما را روشن کرديد!! مستفيض شديم عجيييييييييييب!!

آن سيبهای پليد که محتويه منطق و چرنديات هستند با آن انبوه آنها را خور -همان انبوه سيب خورها را می گوييم!- حسابی حالمان را سرجايش آورد!! ما که مدتهاست به سيب لب نمی زنيم!! يعنی از ابتدايش هم خيلی خوشمان نمی آمد! به زور به خوردمان داده بودند!! حالا هم که مدتی است داريم بالايش می آوريم!! امشب بازهم از بالا آوردنشان خوشحال شديم!!

در پايان فقط ميخواستيم بدانيم شما که نسبتن فهيم تشريف دارين از کجا مطمئنيد که فيتو پلانکتون ها بی آزاران؟؟ هوم؟؟ آمديم و چندی بعد کشفيده شد که کلی هم با آزان و اصلن تمام آزارهای دنيا زير سر همين هاست!!!

.................

علی القصه پس از مدتها باز هم وبلاگی جديد کلی ما را به خنده های يه کمی مانده به نيمه شبی واداشت!!

طويله ی توهماتتان هميشه پر از يونجه باد!!

پرديس گفت...

خر نسبتا فهيم عزيزم

كاش مي فهميدي كه خورشيد همان چشمهاي تو است  چه چشمهارا بشوييم  چه خورشيد هارا عوض كنيم

كسي تو را از تو نمي گيرد

خر نسبتا فهيم  به درد كه مي خورد ؟؟؟

استامينوفن گفت...

مردم پشت دریا گفتی... یه دفعه یاد انشاء دوران هنرستان افتادم...تابستان خود را چگونه گذرانديد؟

حمید چاقالو نوشته بود:ما به حرم امام رضا رفتيم و براي او فاتحه خوانديم ...

سامی گفت...

وبلاگ و نوشته هات باعث شد من چند ساعت نخوابم و روشون فکر کنم... حالا ديگه دارمک کور ميشم.... کور.

نامدفون گفت...

حکايت آن پاره خط است

هر سری را که بگيری و بگویی آغاز اینجاست

آن سر ديگر ميشود انتها

پرديس گفت...

خر نسبتا فهيم عزيزم

سلام   منظورت را فهميدم ولي نفهميدم

اميدوارم مثل عكست ساده و بي آلايش باشي

و هميشه خرجيني از عشق و محبت را تا هر كجاهاي بي مرز اين زمين بدون آنكه كسي تو را هل دهد  حمل كني

مردی که مرده بود گفت...

می دانم که می دانی

اما منظورم اين بود که آری بايد برويم....

سهراب خودش دقيقا به سوال تو جواب داده...

وقتی ميگويد....قايقی خواهم ساخت....خواهم انداخت به آب....منظور داره

تا حالا فکر کردی چرا با اتو بوس نميره به اون شهر؟(مثل شعر مسافر) که دقيقا از کلمه اتوبوس استفاده کرده.....چرا با قطار نه؟....چرا با قايق...

چون سهراب با قايقش دلش رو هم به دريا ميزنه...(مفهوم دل به دریا زدن در ادبیات فارسی)

..اون هم نميدونه....پشت دريا ها چه خبره.......اميدواره....امیدی از جنس امید (دایی) تو فیلم (بوی پیراهن یوسف)......چون اميد خود زندگيه و سهراب شاعر زندگی.....

قايق از تور تهی و دل از آرزوی مرواريد....همچنان خواهد راند...همچنان خواهد خواند....چون مرد ان شهر اساطير نداشت....چون ....زن آن شهر به سر شاری يک خوشه ی انگور نبود....چون....چاله آبی حتی مشعلی را ننمود.....پس رفت....

به اميد شهر پشت دريا ها....تا انجا کودکی ده ساله را ببيند که در دست شاخه ی معرفتی دارد....جايی که بام هايش جای کبوتر هاييست که به فواره ی هوش بشری می نگرند

.....اری.....شاعران وارث اب و خرد و روشنی اند.....و سهر

مردی که مرده بود گفت...

گفتم که.......

مهم رفتنه....

اميدی از جنس اميد (بوی پيراهن يوسف).......

زندگی به هيچ کس تا حالا ضمانتی نداده....که به ما بده......بايد اميد وار بود.....ضمانتی نيست که اون ور شهری باشه....برای همين هم با قايق ميره...دلش رو به دريا ميزنه....

اگر هم اون ور شهری نباشه مهم نيست....مهم اينه که برای زندگی تلاش کردی...زندگی  همين تلاش و رفتنه

مردی که مرده بود گفت...

اگه بريی شانس اين رو داری که شايد اون شهر ر ببينی....حتی ۱٪....ولی اگه نری هيچ شانسی نداری.........زندگی همينه...فرقه برکه و رود.....رود هم ميره....شايد هيچ وقت به دريا نرسه........اما لا اقل يه جا نميگنده......

مردی که مرده بود گفت...

لينک کردم

نپتون گفت...

پشت درياها هيچ خبری نيست..همين خراب شده است!

تکنولوژی خريت گفت...

پشت درياها

هرکه گفته خبريست

تو بدان ديوانست

آسمان همه جا اين رنگيست

مردمان همه جا ديوانه

دلشان به دو من يونجه خوش است

خاتون گفت...

ما هم ميخواهيم با قايق سهراب پشت دريا برويم....

چون پنجره هايش رو به تجلی باز است...

البته ما اهل کاشان نيستيم....اما شهر ما کاشان است....

خاتون گفت...

ما نميگوييم...

سهراب ميگويد.....

ما سهراب را دوست داريم...کلی جنتلمن ميباشد....

نپتون گفت...

ديگر فهيمان اين وادی يونجه خورند جز ما و تکی و توکی!؟

چرندگوی بزرگ گفت...

رفتی پشت درياها ببينی چه خبره بيای به ما گزارش بدی؟؟

کرم جهنمی گفت...

ديگه سر نمی زنی بی وفا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

خرمگس گفت...

به ریسکش که می ارزه!

پوچ گفت...

همه دنيا يه گهه

نامدفون گفت...

سلام

چند تايی جديد نوشتم .

hhz گفت...

بله! همیشه مرغ همسایه غازه

نامدفون گفت...

سلام

من وبلاگ شما را لينک کردم .

مغز نوشته هايتان اشناست .

پرديس گفت...

سلام خر عزيزم

نمي دونم چرا انقدر دوست دارم

راستي چرا به خرا نمي گن نجيب؟؟؟؟؟

سهيلا گفت...

آن مردم شهر درسته يا مردمه آن شهر؟؟

پرديس گفت...

سلام خر عزيزم

ببخشيد خر با الاغ چه فرقي داره

اگه فرق نداره من از اين به بعد بهت بگم الاغ جوابشو بهم بده

عمو گفت...

دلم از ساعت ایستاده بر دیوار بیزار است

بسان پیرمردی کز کرده بر..

مردی که مرده بود گفت...

http://ourdays86.blogfa.com

هاچیپو گفت...

دروغ که حناق نيست... سهراب هم يه دروغگوی بزرگ ديگه مثل همه ما ...