۱۳۸۸ مرداد ۱۸, یکشنبه

شوخی 2

لوله ی اسلحه روی شقیه اش بود و می خواست ماشه را بچکاند. آماده بود خودش را تمام کند که زلزله شروع شد . ترس برش داشت . تا حالا زلزله ای را تجربه نکرده بود . داشت مات و مبهوت به تکان خوردن ظروف درون گنجه و تاب خوردن لوستر هال نگاه می کرد که تکه ای از سقف جدا شد و افتاد روی سرش .

توی بیمارستان که چشمهایش را باز کرد ، هیچ چیز را به یاد نمی آورد . همه چیز را فراموش کرده بود ؛ حتی اسم خودش را ...

۳ نظر:

سمانه گفت...

film e jalebi dare mishe ha

Arash گفت...

eyval!

نفیسه گفت...

miduni chie,man ehsas mikonam zamin va zaman daran behesh migan ke felan vaghte in kar nis! felan karaye digei has ke bayad anjam bedi
hatta age on kara harf zadan ba kasi bashe ke baes mishe on be zendegi omidvar beshe
TC