۱۳۸۸ شهریور ۵, پنجشنبه

لطافت عشق !

اکثر روز را می خوابم تا به تو فکر نکنم ، آن وقت تو ، توی خواب هم دست از سر من بر نمی داری .

می ترسم خودم را هم که بکشم ، آن دنیا فرشته ی عذابم شبیه تو باشد !!

۸ نظر:

amirreza گفت...

همیشه به آن چیزی که تو فکر میکردی کمتر فکر میکردم !! بعضی وقتها تو انقدر درگیر فکرت بودی که من جز بازیگر افکار تو نبودم که باید لبخند میزدم تا این اثر چندین ساله تو سالم بماند!! یادش بخیر چقدر تأییدت کردم تو می اندیشیدی و من میگفتم آری!!دروغ است که بگویم عاشقت نبودم!! خیلی زیباییها را کمتر دیدم تو میخواستی من ببینم، آری!!اتاق عشق من و تو همیشه روشن بود ،اما چه حیف که با چشمان بسته به دنبال هم میگشتیم.می دانی که خیلی دوستت دارم ولی چند روزی است که اتاق تاریک تر شده است، میدانی!! میخواهم بگویم عاشقت هستم اگر یکبار تو بازیگر نمایش من باشی.

سمانه گفت...

نگران فرشته عذابت نباش!!

سپید گفت...

شباهت فرشته عذابت با معشوقه ات!!!!
این است لطافت عشق:)

بهروز گفت...

بیشتر نگران خودمم !! D:

بهروز گفت...

به به ، شما باید بیشتر از اینا وبلاگ بنویسی !

سارا گفت...

حرفات بوي دلتنگي ميده.

چرندگوی بزرگ گفت...

بگذار سر به سینه من تا بگویمت
اندوه چیست!عشق کدام است! غم کجاست!
....

بهروز گفت...

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه ای می خواند ...