ای وای مادر بزرگ ، رفتی . مگر همین یک ماه پیش نبود که با همان شیطنت همیشگی ات می خندیدی ؟ آخر چطور یک ماهه این اتفاق نحس افتاد ...
مادر بزرگ رفتی و حسرت خیلی چیزها را بر دلم گذاشتی . حسرت این که روزی ترکی را به من کامل یاد دهی ، حسرت رقصیدن با تو در شب عروسی ام ، حسرت اینکه روزی از قصه هایت من روایتی بسازم ، قصه ی فرار تو که دختر کدخدا بودی با یک پسر ساده ی روستایی از ده و ازدواج نکردن با پسر عمویت ، قصه ی حمله ی توده ای ها به روستایتان ...
مادر بزرگ ، حالا دیگر ما شب های یلدا کجا جمع شویم ، حالا دیگر هر سال شب محرم کجا تا صبح حلیم هم بزنیم ، دیگر هر روز اول نوروز کجا برویم ، حالا دیگر ما کجا جمع شویم و خانواده ای باشیم ...
ای وای مادر بزرگ ، ای وای مادر بزرگ ، ای وای مادر بزرگ ...
۶ نظر:
salam behrooz dadash
agha tasliat migam behet khoda behet sabr bede-Mohammad Khalaj
:(
تسلیت میگم آقا جان :(
نمیدونم چه جور دردی...
Hope you somehow,find peace and the strength to bear it ...l
روانش شاد ...
ای وای مادر بزرگ ...:(
مرسی بچه ها
ارسال یک نظر